به چیزی فکر نمیکرد
اینجوری بزرگ شد
کاری رو میکرد
از پدرش یاد گرفته بود
غذایی میخورد
که مادرش پخته بود
و زندگی میگذشت
مثل دایره
تا اینکه یه نقطه به دایره برخورد کرد
به چیزی فکر نمیکرد
اینجوری بزرگ شد
کاری رو میکرد
از پدرش یاد گرفته بود
غذایی میخورد
که مادرش پخته بود
و زندگی میگذشت
مثل دایره
تا اینکه یه نقطه به دایره برخورد کرد
دریافت کد هدایت به بالا برای وبلاگ
دریافت کد هدایت به بالا برای وبلاگ
دریافت کد هدایت به بالا برای وبلاگ
<-BlogDescription->
<-PostContent->
برچسبها:
ادامه نوشته هام تاريخ <-PostDate->سـاعت
<-PostTime-> نويسنده <-PostAuthor->
♀♥شِکَرُ و نَمَک♥♂ |